زمانی که شخصی مرتکب اشتباهی می شود که غیرقابل جبران و یا حل کردن آن بسیار سخت باشد مانند آب ریخته شده ای است که دیگر جمع شدنی نیست.
همچنین در صورتی که فردی راز شخص دیگری را آشکار کند که باعث آسیب وی شود و یا اشتباهی آبروی کسی را بریزد از این ضرب المثل استفاده می شود زیرا چیزی که از دست رفته را نمی شود دوباره به راحتی به دست آورد.
ضرب المثل آبی که ریخته دیگه جمع نمیشه در انگلیسی
.Don’t cry over spilled milk
آبی که ریخته دیگه جمع نمیشه.
ریشه و داستان ضرب المثل «آب ریخته جمع شدنی نیست»
داستان اول
مردی بود که پشت سر همه حرف می زد و برایشان مشکل درست می کرد به همین خاطر مردم شهر از پیرمرد دانایی خواستند که آن مرد را نصیحت کرد.
پیرمرد دانا و خردمند هم در یکی از روزها مرد را صدا زد و در مقابلش کوزه ای را شکست و سپس به مرد گفت: اگر این آب ریخته شده را درون کوزه برگردانی به تو صد دینار پاداش می دهم.
اما مرد کمی فکر کرد و گفت: این آب که جمع شدنی نیست.
پیرمرد که منتظر شنیدن این حرف بود گفت: آبرویی هم که تو به خاطر حرف هایت از مردم می بری دقیقا مانند همین آب ریخته شده است، حتی اگر حرف هایت درباره دیگران درست هم نباشد بعد از پخش شدن باعث ایجاد مشکل و بی آبرویی برای آن ها می شود.
داستان دوم
مرد سقایی بود که از طریق جمع آوری آب در کوزه و فروش آن به مردم شهر کسب درآمد می کرد، او پسری بازیگوش و سر به هوا داشت که بعد از او قرار بود همین کار را انجام دهد اما روزهایی که پسر برای آوردن آب به چشمه می رفت آن قدر بازیگوشی می کرد که آب کوزه خالی می شد و دست خالی به مقصد می رسید.
یک روز پدر برای این که پسرش را متوجه اشتباهش کند به او گفت که برگردد و تمام آب ریخته شده را درون کوزه جمع کند، اما پسر در جواب گفت: آب ریخته شده جمع شدنی نیست.
داستان سوم
زنی بود که درباره ی همسایه اش دچار سوءتفاهم شده بود و مدام پشت سر او پیش دیگران صحبت کرده و برایش شایعه درست می کرد، حرف های زن همه جا پیچد و کم کم به گوش همسایه رسید و باعث دلخوری و ناراحتی او شد.
بعد از مدتی زن متوجه شد که حرف هایش درباره ی همسایه کاملا نادرست بوده و برای جبران اشتباهش پیش مرد دانایی رفت و پرسید که چگونه می تواند کار اشتباهی که در حق همسایه اش انجام داده را جبران کند؟
مرد دانا به او گفت: به مغازه ای برو و یک مرغ بخر و بعد از کشتن آن پرهایش را در مسیری که می آیی بریز، زن کاری که مرد دانا گفته بود را انجام داد و سپس دوباره پیش او برگشت.
این بار مرد دانا گفت: خوب حالا برگرد و تمام پرهای ریخته شده را جمع کن و برای من بیاور.
زن همان مسیری که آمده بود را برگشت و سعی کرد تمام پرها را پیدا کرده و جمع کند اما باد بیشتر آن ها را جابجا کرده بود و خبری از پرها نبود، عاقبت او ناامید و خسته تنها با سه پر پیش مرد دانا برگشت.
پیرمرد با دیدن زن گفت: تو نتوانستی تمام پرها را پیدا کنی، می بینی؟ شایعه هم دقیقا همینطور است پخش کردن آن آسان است اما جبران آن غیر ممکن، این بار حواست باشد قبل از ریختن آبروی کسی به فکر جمع کردن آن هم باشی.
کاربرد ضرب المثل “Don’t cry over spilled milk” در فیلم